دلم گرفته یا سردرگمم فقط میدانم خسته ام گویی از این زندگانی سیرم از این زندان مبهم که روز به روز فاجعه تر میشود و من را پرت میکند اخر در ته چاهی که هیچکس نمیتواند من را نجات دهد گویی خدا هم فراموشم کرده و من روز به روز تنهاتر به این زندگی تکراری تن داده ام .
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت